شعر مادر فریدون مشیری :
تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه دربر داشتن
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )
با نگهی گمشده در کهنه خاطرات
پهلوی دیوار ترک خورده ای سپید
بر لب یک پله چوبین نشسته ام
با سری آشفته ، دلی خالی از امید
می گذرد بر تن دیوار ، بی شتاب
در خط زنجیر ، یکی کاروان مور
نامتوجه به بسی یادگارها
می شود آهسته ز مد نظاره دور
گویی بر پیرهن مورثی به عمد
دوخته کس حاشیه واری نخش سیاه
یا وسط صفحه ای از کاغذ سپید
با خط مشکین قلمی رفته است راه
اندکی از قافله ی مور دورتر
تار تنیده یکی عنکبوت پیر
می پلکد دور و بر تارهای خویش
چشم فرو دوخته بر پشه ای حقیر
خوشتر ازین پرده فضا هیچ نیست ، هیچ
بهتر ازین پشه غذا عنکبوت گفت
نیست به از وزوز این پشه نغمه ای
عیش همین است و همین : کار و خورد و خفت
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )
بیمارم ،مادر جان!
میدانم،میبینی
میبینم،میدانی
میترسی،میلرزی
از کارم،رفتارم،مادر جان!
میدانم ،میبینی
گه گریم،گه خندم
گه گیجم،گه مستم
و هر شب تا روزش
بیدارم،بیدارم،مادر جان!
میدانم،میدانی
کز دنیا ، وز هستی
هشیاری ،یا مستی
از مادر،از خواهر
از دختر،از همسر
از این یک، وآن دیگر
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )
مادر ای مهر آسمان افروز
گرمی ی کلبهء دل سردم
بیتو در انعقاد تنهایی
ماتمم حسرتم غمم دردم
در طراوت سرای باغ امید
شاخه های شکستهء زردم
بیتو تا زنده ام شکسته ترم
دل پر عقده را کجا ببرم
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )
مادر
نرفت از سرم هـــــر گز هوای تو مادر
هنوز می تپد این دل برای تو مـــــــــادر
چســـــــان زبان بگشایم که خجلت آهنگم
نکرده ام دل و جـــــــــان را فدای تو مادر
چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
امید قلب حزینم لــــــــــــــقای تو مـــــــادر
چو شبنم است سرو برگ رنگ این گلشن
مدام میشنوم من صــــــــــــــــدای تو مادر
درین چمن که حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عـــــــــالم وفای تو مادر
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )
شعر مادر از مسافر...
مادر:
تویه شبها و روزهای قصه زندگیم تویی تنها تک ستاره
برای رسیدن به خدا تو میدی امید برای فردای دوباره
وقتی که با من کسی نموند تو با مهربونی پیشم موندی
تویه بازیهای زندگی حرف من رو نگفته از دلم خوندی
وقتی از غربت دلگیر شبها خسته میشدم تو بیدار بودی
برای نشوندن گل علاقه در باغ قلبم تو موندگار بودی
لحظه ای که گریه میکردم در شبهای گم شدن ستاره ها
تو به من خنده هدیه رو میکردی با همه ایما و اشاره ها
ماه قصه های بارون در میون شبهای پریشون تو بودی
پناهم در رسوندن به مسیر جاده آرزو در خزون تو بودی
از دلهره ی خواب و ترس شبها مونده اشک چشمانت
فرش سرخ کوچه پس کوچه های کودکیم نگاه مهربانت
تو رو چه بخونم تو که همیشه بودی درمون دل مجنونم
از بیقراریهای دلت چی بگم که فکر نکنی من دیوونم
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )
اینم شعری به زبان ترکی استامبولی با ترجمه اش.
این شعر رو زنده یاد استاد نامی اوازه خوانهای ترکیه احمد کایا به شکل زیبایی اجرا کرده است،که جزو ماندگارترین آثار ترکی است.
باشد که مورد توجه قرار بگیرد.
Beni Bul
Ahmet Kaya
Album: D?NL
Beni Bul Anne
Dün gece g?rdüm dü?ümde
Seni ?zledim anne
Elin yine ellerimde
G?zlerin a?lamakl?
G?zya?lar?n? sildim anne
Camlar dü?tü yerlere
Elim elim kan içinde
Yan?ma gel yan?ma anne
?ki yan?mda iki polis
Ellerim kelepçede
Beni bul beni bul anne
Dün gece g?rdüm dü?ümde
Seni ?zledim anne
G?zlerinden akan bendim
Dü?tüm g??süne
S?yle can?n yand?m? anne
Camlar dü?tü yerlere
Elim elim kan içind
Yan?ma gel yan?ma anne
ترجمه به فارسی:
مرا پیدا کن مادر
دیشب در خوابم دیدم
دلم برایت تنگ شده مادر
باز دستت در دستم
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )
در گذری از مادری تابناک
اندوهناک،تازه وقتی نگاه میکردم ،هنوز کودک بودم،
مادرم بود که در خانه کاهگل از نور لبریز صدایم میکرد:
دیر شد پسر ،چرا نمیری،
انگار نمیفهمیدم چه میگوید، نمیدانستمش،کودک بودم هنوز ،
شبها در خانه ای از جاودانگی پر،صدای لا لایی مادرم را به گوش کوچک خواهرم گویا می شنیدم،
مرا دیگرگونه لا لایی میداد،
شب را تمام میکردیم،
صبح مرا با نفسهای جنبش وار خودش، به سان رویایی در خوابی عمیق بیدار میکرد
هنوز نمی فهمیدمش، کودک بودم
و حال دیگرگونه شدم،گویا سالهایی بی جاودانه رقم خورد
راه میرفتم با صدای او،می نشستم برای او،مینوشتم برای دستهای سرد او،میگریستم برای نگاه شکسته در آغاز پایان او،می مردم هر روز برای گفتن یک بار لا لایی زیبای او،
دیگر میدانستم، بزرگ شده بودم
و انگار خسته تر در قصه ای بی گریز ،پایان را لمس میکردم،
مادرم در بستر خاکستری بیمارگونه ای آشفته ،با مرگ ملاصق بود
انگار دیگر ،تنها در شب بی آغازی دیگر ،صدایی نبود،
لا لایی نبود ،
انگار همه در سوگ غمناک شکستن صدایی مادرگونه ،سخت می گریستند
مادر من هم نبود
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )
شعر مادر از ایرج میرزا
ایرج میرزا
مادر
پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر
برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر
زجان محبوب تر دارش که دارد
زجان محبوب تر بیچاره مادر
از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر
نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر
بشوید کهنه و آراید او را
چو کمتر کارگر بیچاره مادر
تموز و دی تو را ساعت به ساعت
نماید خشک و تر بیچاره مادر
اگر یک عطسه آید از دماغت
پرد هوشش زسر بیچاره مادر
اگر یک سرفه بی جا نمایی
ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.