ساحل امروز خموش است ماسه ها شسته و نمناک موج کف بر لب و دیوانه و مست سوی من می آید و بر می گردد، رغ دل گرچه اسیر قفس است، همر? موج ندانم که چرا میخواند مادر! امروز دلم شعر ترا میخواند ر سر سنگ به نزدیکی آب، مرغکی گرم عبادت، سر یک پای ستادست، دعا میخواند، پر این مرغ سپید است، از رهی سینه اش پا ک زکین، به چنین پاکی و خوبی به خدا مادرم است این، از رهی دور رسیدست ومرا میخواند. دوستت دارم مادر
نوشته های دیگران () نویسنده متن فوق: » کهکشان ( پنج شنبه 89/3/13 :: ساعت 9:9 عصر )